رادین رادین ، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 10 روز سن داره

رادین پسر نازم

20روز طلایی

1391/4/18 12:04
نویسنده : مامان پسری
447 بازدید
اشتراک گذاری

رادین نازم عسل مامان امروز 20 روزه که باهمیم .

انقدر وقتم رو پر کردی که دیگه نمیتونم زود زود بیام وآپ کنم . عزیزم جونم برات بگه که فردای تولد تو با رضایت خودم از بیمارستان مرخص شدم چون حالم خوب بود ونیازی نمیدیدم که بیشتر بمونم.ناهار رفتیم خونه مامان مهین البته من نتونستم ناهار بخورم تو رو سپردم به مامان مهین وخودم تخت خوابیدم 2ساعت ولی چه خوابی کردم آخه شب تو بیمارستان نخوابیده بودم. عصر مامانی اومد دنبالمون تا بریم خونشون . تقریبا 1هفته خونه مامانی موندیم من اونجا خیلی راحت بودم وحسابی استراحت کردم فقط دوری بابا محمود خیلی اذیتم میکرد آخه اون مقید بود که بیاد اونجا بمونه هر روز یه سری ظهر میومد دیدنمون ویه بار هم شب برای شام میومد ومیرفت وهر بار بعد رفتنش من کلی بغض میکردم. عزیزم خیلی شیطونی آخه شیر منو با شیشه میخوری و من کلی بابت این موضوغ غصه خوردم آخر 1هفته که اومدیم خونه من خیلی استرس داشتم وفکر میکردم که نمیتونم از پس مراقبت از تو بر بیام. تا 3-4 روز حالم بد بود وعصرها گریه میکردم از طرفی شیر هم از سینه ام نمیخوردی و من بیشتر اذیت میشدم . بابا محمود کلی دلداری میداد ومیگفت دوست داری باز برو خونه  مامانت و1هفته دیگه هم بمون. ولی من مخالف بودم چون اخلاق خودم ومیشناسم ومیدونستم اگه هر چه زودتر با خودم کنار نیام و این موضوع کش بیاد برام سختتر میشه. حالا خداییش تو هم زیاد منو اذیت نمیکنی و خیلی با ملاحظه ای قربونت برم .15 روز تولدت رفتیم دکتر وزنت شده بود2950یعنی 500گرم تو 15روز از خوشحالی کم مونده بود داد بزنم بابا محمود چشماش برق میزد فهمیدم که زحمتام بی نتیجه نبوده و خوب تونستم از پس مراقبت از تو بر بیام. دیروز هم همه شام خونه مامان مهین دعوت بودن ومراسم اسم گذاری تو بود و کلی خوش گذشت دست مامان مهین وخاله لیدا درد نکنه که کلی زحمت کشیده بودن.

عزیزم هر وقت به صورت نازت نگاه میکنم هزار بار خدا رو شکر میکنم .مادر شدن زیبا ترین حس دنیاست . همین حس و پدرت هم داره. خیلی خسته میشم ولی هر بار با انرژی مضاعف برای بغل کردن وشیر دادنت به طرفت میام. هنوز هم شیر خودمو نمیخوری با وجود شیر زیادی که دارم. ولی اشکال نداره زحمت مدام دوشیدن رو به جون میخرم به امید اینکه یه روز بالاخره کوتاه بیایی وبخوری . عزیزم عاشقانه میپرستمت ونمیدونم قبلا که تو نبودی من چه جوری زندگی میکردم.

عزیزم دفعه بعد عکس هاتم میذارم فعلا تا بعد بابای ناز مامان.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامان طاها
22 تیر 91 0:02
سلام مامان رادین.قدم نو رسیده مبارک عزیزم.زودتر بیا عکس نی نی رو بذار ببینیم.طاهای من 40 روزشه و مشکل رادین رو داره.یعنی فسقلی با شیشه شیر مامانشو میخوره.به ما سر بزن و از کارهات برام بگو.خداییش خیلی سخته ولی بی تعارف، فکر کنم راهی نداره
مامان طاها
22 تیر 91 0:06
راستی با اجازه لینکت کردم